خاطره ای از یک افسر عراقی
یه پسر بچه رو گرفتیم که ازش حرف بکشیم.
آوردنش سنگر من. خیلی کم سن و سال بود.
بهش گفتم: « مگه سن سربازی توی ایران هجده سال تمام نیست؟
سرش را تکان داد. گفتم: « تو که هنوز هجده سالت نشده! »
بعد هم مسخره اش کردم و گفتم: « شاید به خاطر جنگ ، امام خمینی
کارش به جایی رسیده که دست به دامن شما بچه ها شده و سن سربازی رو کم کرده؟ »
جوابش خیلی من رو اذیت کرد. با لحن فیلسوفانه ای گفت:
« سن سربازی پایین نیومده ، سن عاشقی پایین اومده.»



تاریخ: یک شنبه 26 مرداد 1393برچسب:عاشقی,
ارسال توسط ناصر پیکری
 
لذت بردن را یادمان ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ !
از گرما می نالیم. از سرما فرار می کنیم. 
در جمع، از شلوغی کلافه می شویم و در خلوت، از تنهایی بغض می کنیم. 
تمام هفته منتظر رسیدن روز تعطیل هستیم و آخر هفته هم بی حوصلگی تقصير غروب جمعه است و بس!
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ﺭﺍﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ:
ﻣﺪﺭﺳﻪ.. ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ .. ﮐﺎﺭ..
ﺣﺘﯽ ﺩﺭﺳﻔﺮﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﻟﺬﺕ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ!
ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺑﮕﺬﺭﻧﺪ و اینکه می توانیم از کوچکترین چیزها لذت ببریم .
آیاﻣﺸﮑﻞ ﻣﺎ ﺩﺭﻓﻬﻢ ﺯﻧﺪﮔﯿﺴﺖ؟



تاریخ: شنبه 25 مرداد 1393برچسب:فهم زندگی,
ارسال توسط ناصر پیکری

شبی مار بزرگی وارد دکان نجاری می شود برای پیدا کردن غذا
همینطور که مار گشتی میزد بدنش به اره گیر میکند وکمی زخمی می شود
مار خیلی ناراحت می شود و برای دفاع ازخود اره را گاز می گیرد که سبب خونریزی دور دهانش می شود او نمی فهمد که چه اتفاقی افتاده
و از اینکه اره دارد به او حمله میکند و مرگش حتمی است تصمیم می گیرد 
برای آخرین بار از خود دفاع کرده و هرچه شدیدتر حمله کند و دور اره بدنش را بپیچاند و هی فشار داد.
نجار صبح که آمد 
روی میز بجای اره لاشه ماری بزرگ و زخم آلود دید که فقط و فقط بخاطر بیفکری و خشم زیاد مرده است.
احیانا در لحظه خشم می خواهیم دیگران را برنجانیم و بعد متوجه میشویم خودمان را رنجانده ایم و موقعی که این را درک می کنیم خیلی دیر شده...
زندگی بیشتر احتیاج دارد که چشم پوشی کنیم از اتفاقها، از آدمها، رفتارها ، گفتارها
خودمان را یاد دهیم به چشم پوشی عاقلانه اما بجا.
چون هرکس ارزش این را ندارد که روبرویش بایستی و اعتراض کنی .....




تاریخ: پنج شنبه 23 مرداد 1393برچسب:مار نجار,
ارسال توسط ناصر پیکری

ﻣﺮﺩﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﻗﺘﻞ ﻧﺰﺩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ !
ﭘﺴﺮﺍﻥ ﻣﻘﺘﻮﻝ ﺧﻮﺍﻫﺎﻥ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﺣﮑﻢ ﻗﺼﺎﺹ ﺑﻮﺩﻧﺪ !
ﻗﺎﺗﻞ ﺍﺯ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺘﯽ ﻣﻬﻢ ﺩﺭﻗﺒﺎﻝ ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﺳﻪ ﺭﻭﺯﻣﻬﻠﺖ ﺗﻘﺎﺿﺎ ﮐﺮﺩ !
ﺷﺎﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ ؟ ﻗﺎﺗﻞ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻧﻤﻮﺩ : ﺍﯾﻦ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ !
ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ : ﺍﯼ ﺳﭙﻬﺴﺎﻻﺭ ﺁﺭﺍﺩ، ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﻣﯿﮑﻨﯽ ؟ ﺁﺭﺍﺩ
ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩ : ﺑﻠﻪ ﺳﺮﻭﺭﻡ !
ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﻤﯿﺸﻨﺎﺳﯽ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﺪ ، ﺣﮑﻢ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺗﻮ ﺍﺟﺮﺍﻣﯿﮑﻨﯿﻢ !
ﺁﺭﺍﺩ ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩ : ﺿﻤﺎﻧﺘﺶ ﻣﯿﮑﻨﻢ !
ﻗﺎﺗﻞ ﺭﻓﺖ ! ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﻬﻠﺖ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺍﺗﻤﺎﻡ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺁﺭﺍﺩ
ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺣﮑﻢ ﺑﺮ ﺍﻭ ﺍﺟﺮﺍ ﻧﺸﻮﺩ !
ﺍﻧﺪﮐﯽ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻏﺮﻭﺏ ﺁﻓﺘﺎﺏ، ﻗﺎﺗﻞ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺧﺴﺘﻪﺑﻮﺩ، ﺑﯿﻦ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺟﻼﺩ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺖ !
ﺷﺎﻩ ﺑﺰﺭﮒ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﭼﺮﺍ ﺑﺮﮔﺸﺘﯽ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺘﯽ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﯽ ؟
ﻗﺎﺗﻞ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﻭﻓﺎﯼ ﺑﻪ ﻋﻬﺪ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻓﺖ !
ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﭼﺮﺍ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﮐﺮﺩﯼ ؟ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ :
ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﺧﯿﺮ ﺭﺳﺎﻧﯽ ﻭ ﻧﯿﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻓﺖ !
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﻣﻘﺘﻮﻝ ﻧﯿﺰ ﻣﺘﺄﺛﺮ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﻣﺎ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮔﺬﺷﺘﯿﻢ ! ﺯﯾﺮﺍ ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﺑﺨﺸﺶ ﻭ ﮔﺬﺷﺖ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻓﺖ !!!




تاریخ: پنج شنبه 16 مرداد 1393برچسب:بخشش,
ارسال توسط ناصر پیکری

روزی مجنون از روی سجاده شخصی عبور کرد

مرد نمازش را شکست و گفت: مردک در حال راز و نیاز با خدا بودم چرا این رشته را بریدی.

مجنون لبخندی زد و گفت: عاشق بنده ای بودم و تو را ندیدم، تو عاشق خدا بودی چطور مرا دیدی.




تاریخ: چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:عاشق,
ارسال توسط ناصر پیکری

 

از خیاطی پرسیدند: زندگی یعنی چه ؟
گفت :
دوختن پارگی های روح با نخ توبه.
از باغبانی پرسیدند :زندگی یعنی چه ؟
گفت :
کاشت بذر عشق در زمین دلها زیر نور ایمان.
از باستان شناسی پرسیدند :زندگی یعنی چه ؟
گفت :
کاویدن جانها برای استخراج گوهر درون.
از آیینه فروشی پرسیدند :زندگی یعنی چه ؟
گفت :
زدودن غبار آیینه دل با شیشه پاک کن توکل.
از میوه فروشی پرسیدند :زندگی یعنی چه ؟
گفت :
دست چین خوبی ها در صندوقچه دل.



 




تاریخ: سه شنبه 14 مرداد 1393برچسب:زندگی,
ارسال توسط ناصر پیکری

از شنیدن خبر درگذشت انسان وارسته پدر دوست گرامیمان، مشهدی خدارحم مرادی همه متاثر شدیم. ان شاء الله همنشين صلحا و شهدا باشند. خوش به سعادتشان که با نورانیت و طهارت ماه رمضان رحلت کردند. 




تاریخ: یک شنبه 12 مرداد 1393برچسب:خدارحم مرادی,
ارسال توسط ناصر پیکری

یادمان باشد وقتی حتی رابطه‌ای تمام می‌شود "آدم‌ها" تمام نشده‌اند.
یادمان باشد که این آدم‌های تمام نشدنی بخش‌های دوست داشتنی مختلفی دارند و با یک یا دو صفت ناپسند تعریف نمی‌شوند.
دست کشیدن از دوست داشتنی‌های دوستانی که یک زمان اوقات خوشی را با آ‌ن‌ها طی کرده‌ایم، بی‌انصافی‌ست!
یادمان باشد اغلب آموخته‌های واقعی زندگی‌مان را از میان همین دوستی‌ها
دریافته‌ایم یادمان باشد که یادمان نرود...




تاریخ: شنبه 4 مرداد 1393برچسب:آدم, رابطه,
ارسال توسط ناصر پیکری

سه دسته از آدمها را هرگز در زندگیتان فراموش نکنید؛

1. کسانی که در سختیها یاریتان کردند.

2. کسانی که در سختیها رهایتان کردند.

3. کسانی که شما را در سختیها قرار دادند.




تاریخ: چهار شنبه 1 مرداد 1393برچسب:سختیها، فراموش,
ارسال توسط ناصر پیکری

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 54
بازدید هفته : 59
بازدید ماه : 164
بازدید کل : 456724
تعداد مطالب : 136
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

Alternative content



استخاره آنلاین با قرآن کریم