عاقلانه ترین کلمه "احتیاط" است
حواست را جمع کن
دست و پا گیر ترین کلمه "محدودیت" است
اجازه نده مانع پیشرفتت شود
سخت ترین کلمه "غیر ممکن" است
اصلا وجود ندارد
مخرب ترین کلمه "شتابزدگی" است
مواظب پل های پشت سرت باش
تاریک ترین کلمه "نادانی" است
آن را با نور علم روشن کن
کشنده ترین کلمه "اضطراب" است
آن را نادیده بگیر
صبور ترین کلمه "انتظار" است
همیشه منتظرش بمان
با ارزش ترین کلمه "بخشش" است
سعی خود را بکن
قشنگ ترین کلمه "خوشرویی" است
راز زیبایی در آن نهفته
سازنده ترین کلمه "گذشت" است
آن را تمرین کن
پرمعنی ترین کلمه "ما" است
آن را به کار ببر
عمیق ترین کلمه "عشق" است
به آن ارج بده
بی رحم ترین کلمه "تنفر" است
با آن بازی نکن
خودخواهانه ترین کلمه "من" است
از آن حذر کن
نا پایدارترین کلمه "خشم" است
آن را در خود فرو بر
بازدارنده ترین کلمه "ترس" است
با آن مقابله کن
با نشاط ترین کلمه "کار" است
به آن بپرداز
پوچ ترین کلمه "طمع " است
آن را در خود بکش
سازنده ترین کلمه "صبر" است
برای داشتنش دعا کن
روشن ترین کلمه "امید" است
همیشه به آینده امیدوار باش
کاش آدمها هم بشرط چاقو بودند ،قبل از راه دادن به حریمت
یا از سرخی قلبشان مطمئن می شدی ،یا دست کم از چشم سفیدیشان...! :|
قدمی که پس از ترسیدن همچنان برداشته شود، گامهای شجاعت نام دارد.
چارلى چاپلین میگوید: پس از کلی فقر به ثروت و شهرت رسیدم.
آموخته ام که:
با پول میشود خانه خرید ولى آشیانه نه
رختخواب خرید ولى خواب نه
ساعت خرید ولى زمان نه
میتوان مقام خرید ولى احترام نه
میتوان کتاب خرید ولى دانش نه
دارو خرید ولى سلامتى نه
میتوان آدم خرید اما دل نه
Black
1.Black coal
شدیداً تاریک یا پلید و شیطانی
[Her heart is black as coal.]
قلب سیاهی دارد.
2. Black as the night
شدیداً تاریک
[My bedroom is always Black as the night.]
اتاق خوابم همیشه تاریکه.
3.Black out
بی هوش کردن، از هوش بردن
[High elevation tends to make me black out.]
بلندی حالمو بد میکنه.
4.Black out
خاموشی مطلق (بر اثر قطع برق)
[The electricity went off and caused a black out.]
برق رفت و همه جا خاموش شد.
5.to Black list someone
کسی را در لیست سیاه گذاشتن
[He can't find work because he was black listed.]
نمی تونه کار پیدا کنه چون اسمش رفته تو لیست سیاه. . سابقه لیست سیاه به دوره مک کارتی برمیگردد. در آن زمان هر کس تصور میشد کمونیست است نامش را در لیست سیاه می نوشتند و سپس او را می کشتد.
6.to Give someone a black eye
کبود کردن چشم کسی
[I made a comment his friend and he gave me a black eye!]
در مورد دوستش یه چیزی گفتم اونم محکم کوبید پای چشمم.
7. Black and white
پلیس، ماشین پلیس
[A black and white pulled up to the curb.]
یه اتومبیل پلیس کنار جاده توقف کرد.
*سابقاً در بعضی از جاها ماشین های پلیس سیاه و سفید بوده است به همین دلیل گاهی اوقات از این اصطلاح برای خود پلیس هم استفاده می کنند
Blue
1. What in blue blazes?
از سر تعجب و ناراحتی
[What in the blue blazes is going here?]
وای خدای من، این جا چه خبره؟
2.Blue
افسرده، غمگین
[I'm feeling sort of blue.]
امروز حال خوشی ندارم، پکرم.
3.Out of the blue
یکهو از جایی خارج شدن
[The other driver appears out of the blue.]
آن یکی ماشین معلوم نیست از کجا پیداش شد
امسال نیز مانند سالهای گذشته نماز عید سعید فطر در مسجد صاحب الزمان روستا برگزار گردید و یک ماه مبارک رمضان دیگر گذشت و راستی چند نفر نسبت به پارسال غایب بودند و در قید حیات نبودند و این درس و تجربه زنده ای است که باید برای ما عبرت باشه که تا سال دیگه ابیا ما هستیم یا نه؟ انشااله که همه عمری صدساله در کمال سلامتی داشته باشند اما این واقعیت است که باید همواره مدنظرمان باشه و برایش برنامه ریزی کنیم نه اینکه یکدفعه به استقبالش بریم بدون هیچ توشه ای.
وجدان جمعی مفهومی است که برعکس جنبه انتزاعی خود میشه اون احساس کرد و لااقل مانند برخی واژه ها و مفاهیم انتزاعی دیگر که جنبه ملموس و عینی را ندارند این مفهوم قابلیت درک و فهم را دارا میباشد.وجدان جمعی به حد متوسط ارزشها و هنجارهای یک گروه که نسبت به برخی امور قضاوت و داوری دارند و این مفهوم امروزه از روستا تا روستایی دیگر یا ازمنطقه تا منطقه دیگه تفاوت معناداری دارد. مثال عملی برای روشن شدن ان اینکه نسبت به یک رفتار خاص اکثریت اهلی روستا چه تفکری و ارزیابی یا قضاوتی دارند و ان رفتار بیشتر مورد تایید قرار میگیره یا برعکس مورد بدبینی یا مذموم ارزیابی میشه مثلا شلیک تفنگ در عروسی ها یا زلف خانم ها در عروسی یا هر عمل یا حتی گفتاری که چه ارزیابی در روستا راجع به ان انجام میشه پس وجدان جمعی یه نوع حالت تعدیل و اصلاح کننده یا ترمز و یا گاز برای برخی رفتار و گفتارهای ما دارد که اول و قبل از انجام رفتار خاص یا گفتار و حرفی اول احساس و قضاوت عمومی اهالی روستا را می سنجیم و بعد ان را انجام می دهیم . مثلا امروز من یه پیرهن یا مانتوی قرمز میخرم و کسی تا بحال تو روستا این پوشش نداشته پس من اول تو ذهن خودم قضاوت اهالی مسنجم و پیش خودم یکی و دوتا میکنم و بعد تصمیم میگرم اون را بپوشم یا نه اصلا نپوشمش.وجدان جمعی روستای دهرود سفلی چقدر امروزه نسبت به بعضی رفتارها و یا گفتارها حساسیت نشان میده
در نگاه اول این مفهوم با مفهوم توسعه یافته دیگر بنام فضای مجازی اشتباه گرفته میشه و یه نوع قرابت معنایی پیش میاید که تمایز این دو خیلی سخت و مشکل میشه و دلیلش هم کمتر توسعه پیدا کردن مفهوم دنیای مجازی است که متاسفانه تو ادبیات روزانه و روزمره ماها خیلی از طرف نویسندگان و صاحب نظران باز نشده و ادمها بدون تامل و تفکر یه داوری و پیش قضاوت نسبت به اون دارند مثل واژه اینترنت که فرد بدون تجربه عملی یا فعالیت تو این فضا سریع اظهار نظری عامیانه ارایه میده. برگردیم به این واژه یعنی چی?یعنی اینکه ما ادمها جدا از زندگی روزمره و شغل مون به اون کاری بپردازیم که بهش علاقه داریم و ارامش و استعدادمون انجا شکوفا میشه و بدست میاد یعنی شما جدا از شغل فعلی به کار هنری یا رشته ورزشی یا هر چیزی که علاقه داری ممکنه ماهیگیری،شکار، حتی تفریح و غیره باشه و شما اونجا اقناع بشی و تماو وجودت به ارامش برسه و حس کنی که از انجامش لذت میبری. درواقع تعریف موفقیت هم همینه که دنیای واقعی و روزمره و فعلی شما با دنیای علاقه تون یکی باشه و اگه علاقه تون به یه کاری دیگه است و الان مشغول کارو شغلی دیگه هستی یعنی اینکه فقط شما تو یه دنیا زندگی میکنی پس باید دست بکار شد و شروع کرد و در کنار زندگیتون اون دنیای مجازی را برای خودت بیافرینی و ایجاد کنی تا شاید اونجا خودت نشون بدی استعدادتان را شکوفا کنی و درواقع خودتون و قدرتون بروز بدی و نشان بدی که توهم سری تو میان سرهایی ولی اگه بی خیال باشی باید بزاری که شرایط رقم زننده درامد و شیوه زندگیتون باشه و منتظر حوادث و اقبال و شانس باشی ولی اگه خودت بخاهی شاد وارامش را داشته باشی از همین الان شروع کن راستی ایا تو روستا. تابحال این بحث مطرح کردی یا فکرش کردی؟
شما که مطلب من میخونی دوست دارم در انتها نظرت بگی و من از بازخورد نظریات شما اندیشه مطرح شده تو این نوشته را ارزیابی کنم. از زبان ادهای قدیمی دهرود سفلی در محل و منطقه فعلی نبوده بلکه این منطقه مسکونی قدمتی نزدیک به ۱۰۰ سال و اندی داره .من شنیدم که میگند قبلا محل دیگه ی نزدیک باغساله بوده و به دلیل سیل یا اتش سوزی به این محل جدید نقل مکان میکنند و شاید قنات مخروبه که زمان بچگی ماها روان جاری بود و اهالی تمام رخت و لباسهاشون و حموم و یه کلام تمام کارهایی که به اب احتیاج داشت از طریق قنات حل میکردند البته چاه اب واقع در منازل هم استفاده می شده ولی قنات یه محلی بوده که جدا از کارکرد اشکار کارکرد پنهانی برای رد و بدل حرف و اخبار ده و درددل و گلایه ها هم داشته الان بنظر شما که میدان عمل ما فقط محدود به یه تعداد کمتر از ادمها شده و خیلی موقعیت کمتری نسبت به زمان قدیم پیش میاید که بتونبم خودمون توی یه جمع هم روستاییان و هم سن و سالها حس کنیم , وجود داره ولی اگه هم پیش بیاد انقدر نسبت به هم غریبه هستیم و برای هم نقش و فیلم بازی میکنیم که همون یک ساعت و دو ساعت یخ کسی اب نمیشه بلکه سعی میکنیم یه شخصیت نمایشی برای همدیگر به نمایش بذاریم تا مگر و خدای نخواسته دیگران از پشت پرده شخصیتمون اگاه بشند و از مقام و شخصیت توخالی و بادکنکی و موقتمون کم بشه .زمان قدیم که میگم همون. ۳۰ سی سال گذشته است که ادمها خیلی با هم رفیق و شفیق بودند و کمتر به هم فخر میفروختند و حتی از ناهار و شام و صبحونه و مسایل ریز و درشت خانواده ها اگاه بودند و شب نشینی های دوست داشتنی و بزرگتر و ریش سفیدی خیلی شایع و حکمفرما بود الان چی باید فقط شخصیت نمایش را ببینیم نه ان شخصیت واقعی فقط باید منتظر دروغ و کلک باشیم و هر روز به فکر یه دروغ تازه تر. راستی دلیل این کارها چیه ایا شما میتونید جدا از حرفهای دیگران از خودتون از فکر و اندیشه خودتون یه جواب پیدا کنید من منتظرم
میدونی جامعه یعنی چه و چرا همه ما محکوم به زیستن در جمع یا به زبان علمی اجتماع از پیش تشکیل شده هستیم و چقدر این حضور در جمع به نفع ماست و ایا کفه ترازو بیشتر به نفع فوایدش سنگین تر است یا بیشتر به نفع محدودیتهایش. اگه نظر من بخاهی من میگم همه ماها مصنوع و ساخته جامعه هستیم و اراده و تصمیم ما در انتخاب رفتار یا گفتار دخل و تصرفی نداره بلکه شخصیت ماها معجونی از چیدمان های خانه,مدرسه،دوستان و همسالان و محله مان است که ما فقط برنامه ضبط شده را هروز بروز و ظهور می دهیم. البته این صد در صد نیست و ما مطابق با شناخت و معرفت های جدید امکان تغییر و تحول و توسعه در این برنامه از قبل ضبط شده را داریم ولی امروزه ادمها با توجه به منابع نامحدود شناخت همه می توانند این تغییر را انجام بدهند و معمولا این تغییر در سن جوانی که بیشترین استعداد تغییر در ما وجود داره اتفاق میفته و هرچی سن بالاتر برود کمتر امکان تغییر وجود داره ولی این درگاه هیچ وقت بسته نیست. حالا که تا اینجا حرف منو دنبال کردی دوست دارم ادامه بدی تا نتیجه حرفا بهت بگم. ما تو جامعه شناسی از دو اصطلاحگمنشافت و گزلشافت استفاده میکنیمبه این معنی که در جامعه ابتدایی و بدوی بیشتر ادمها شبیه بهم هستند و مثل و مثل هم فکر میکنند و وضعیت پوشش و ادا و اطفار همه و همه مثل هم است ولی درجامعه دومی این صد در صد تفاوت داره و این افراد هستند که خودشان بر حسب شناختشون عمل میکنند و خیلی تابع جمع نیستند و وجدان جمعی هم حساسیت نسبت به این افراد نداره . حالا باید بگم که در دنیای مدرن یا جدید دیگه افراد این برنامه ضبط شده را دایما تغییر می دهند و خودشان اهنگ زندگیشان را ضبط و بازظبط میکنند و حتی بارها و بارها این برنامه را پاک و از نو دوباره ضبط میکنند و این روند تا اخر عمرشان ادامه داره.
فرا رسیدن عید سعید فطر را به تمامی اهالی مومن دهرود سفلی تبریگ میگم و امیدوارم این ذخیره معنوی ماندگار و ذخیره ای براتون بمون
سلامی به اهالی زحمتکش و صبور دهرود که با وجود تمام مشکلات و سختیهای معیشتی و اموزشی و فرهنگی همچنان با امید ببه فرداهای پیش رو دلخوش میکنند و سختی و مشقت مشکلات را با صبر و تحمل خود پشت سر می گذارند ایا چنین مردمانی شایسته خدمت و مهرورزی نیستند ایا اتند ایا خدمت به این ادمهای پاک ثواب و اجر اخروی ندارد چرا خدمتگزاری به بندگان خدا بخصوص اهالی این دیار عاقبت بخیری و بهروزی در پی خواهد داشت
جملات زیبایی به دو زبان فارسی و انگلیسی :
One song can spark a moment
یک آهنگ می تواند لحظه ای جدید را بسازد
One flower can wake the dream
یك گل میتواند بهار را بیاورد
One tree can start a forest
یك درخت می تواند آغاز یك جنگل باشد
One bird can herald spring
یك پرنده می تواند نوید بخش بهار باشد
One smile begins a friendship
یك لبخند میتواند سرآغاز یك دوستی باشد
One handclasp lifts a soul
یك دست دادن روح انسان را بزرگ میكند
One star can guide a ship at sea
یك ستاره میتواند كشتی را در دریا راهنمایی كند
One word can the goal
یك سخن می تواند چارچوب هدف را مشخص كند
One vote can change a nation
یك رای میتواند سرنوشت یك ملت را عوض كنند
One sunbeam lights a room
یك پرتو كوچك آفتاب میتواند اتاقی را روشن كند
One candle wipes out darkness
یك شمع میتواند تاریكی را از میان ببرد
One laugh will conquer gloom
یك خنده میتواند افسردگی را محو كند
One hope will raise our spirits
یك امید روحیه را بالا می برد
One touch can show you care
یك دست دادن نگرانی شما را مشخص میكند
One voice can speak with wisdom
یك سخن میتواند دانش شما را افزایش دهد
One heart can know what's true
یك قلب میتواند حقیقت را تشخیص دهد
One life can make a difference
یك زندگی میتواند متفاوت باشد
You see, it's up to you
شما میبینی پس تصمیم با شماست
To realize The value of four years: Ask a graduate.
ارزش چهار سال را، از يک فارغ التحصيل دانشگاه بپرس.
To realize The value of one year: Ask a student who Has failed a final exam.
ارزش يک سال را، از دانش آموزي بپرس که در امتحان نهائي مردود شده است.
To realize The value of one month: Ask a mother who has given birth to a premature baby.
ارزش يک ماه را، از مادري بپرس که کودک نارس به دنيا آورده است.
To realize The value of one week: Ask an editor of a weekly newspaper.
ارزش يک هفته را، از ويراستار يک مجله هفتگي بپرس.
To realize The value of one hour: Ask the lovers who are waiting to meet.
ارزش يک دقيقه را، از کسي بپرس که به قطار، اتوبوس يا هواپيما نرسيده است.
To realize The value of one-second: Ask a person who has survived an accident.
ارزش يک ثانيه را، از کسي بپرس که از حادثه اي جان سالم به در برده است.
To realize The value of one millisecond: Ask the person who has won a silver medal in the Olympics.
ارزش يک ميلي ثانيه را، از کسي بپرس که در مسابقات المپيک، مدال نقره برده اس
همیشه تاریخ گواه این تغییرات خواهد بود و سستی و کاهلی بانیان و احیانا شجاعت و اراده های قوی به یادگار خواهند ماند. پس اراده هایمان را قوی، عزممان را راسخ و نیت مان را خدایی کنیم و به این دیار در حال رو به فراموشی توجهی دوباره نماییم.
اخر شبه و دلم هوس روستا را تو سر داره ولی حیف که روزگار اسیرم کرده و منم تسلیم ان شدم. شاید برسد روزی که بشود با تله پاتی و از اینجور حرفهای علوم غریبه به خواستهایمان برسیم ولی همش صبر و انتظار شده کارمان،و منتظر معجزه ان هم معجزه ای که از خودمان بپرسیم براش توضیحی عقل پسند و منطق نداریم ولی یه نوع دلخوشی دیگه ادمی هم با اینها خودش گول میزنه تا صباحی دیگر بگذره و از یادمان نره که ما خودمان ماشین ها را ساختیم و انها مصنوع ما هستند نه ما اسیر انها.
راستی شنیدم اعضای شورای جدید انتخاب شدند و رقابت هم تنگاتنگ بوده و برای اولین بار اعضا با مفهوم ایتلاف و لیست گروهی در رقابت حاضر شدند ای کاش این حس تا اخرش براشون بمونه و نگه ش دارند ولی بعید میدونم چون زمستون ویرانگرتر از این حرفهاست که مردم عادی بخواهند پیمانشان را در مقابلش محافظت کنند. خواستن توانستن است
سلامی به روستای خسته و بی رمق و خالی از نشاط و شور و شوق و اشتیاق، خالی از هرگونه برانگیزاننده ماندن و حضور، ناتوان در جایگزینی خوبان, مملو از دیده های نگران به اینده، اکنده از نشانه های دلهره و ناامیدی، فراموش شده از نگاه مسولین، تا کی دل به تو خوش نمایم تا کی تو را فقط به خاطر خاطره هایم در ذهنم نگه دارم. دوستت دارم دهرود سفلی با تمام کاستی ها و درد دلهای چال شده.
داستان انگلیسی
http://uplod.ir/hlnytk5t4kuq/Intresting_Stories_to_Learn_Proverbs_2.pdf.htm
کتاب دکتر شریعتی
http://uplod.ir/doxhwybpdb5l/Niazhaye_Ensane_Emroz_[www.ReadBook.ir].pdf.htm