خوشبختی یعنی :
صبح زود از خواب برخیزی ...
ولی نه با صدای زنگ ساعت ،
بلکه به شوق انجام کاری ،
که به آن عشق می ورزی ... !
پیاده آمده ام
بی چارپا و چراغ
بی آب و آینه
بی نان و نوازشی حتی
تنها کوله یی کهنه و کتابی کال
و دلی که سوختن شمع نمی داند
کوله بارم
پر از گریه های فروغ است
پر از دشتهای بی آهو
پر از صدای سرایدار همسایه
که سرفه های سرخ سل
از گلوگاه هر ثانیه اش بالا می روند
پر از نگاه کودکانی
که شمردن تمام ستارگان ناتمام آسمان هم
آنها را به خانه ی خواب نمی رساند
می دانم
کوله ام سنگین و دلم غمگین است
اما تو دلواپس نباش ! بهار بانو
نیامدم که بمانم
تنها به اندازه ی نم باره ای کنارم باش
تمام جاده های جهان را
به جستجوی نگاه تو آمده ام
پیاده
باور نمی کنی؟ ...یغما گلرویی
انسانی با آگاهی و اندیشه ورزیِ بیشتر، انسانی است با کشمکشِ درونیِ بیشتر. چنین انسانی به تناقض های خویش به خوبی واقف است. چنین انسانی، هر چند ممکن است آرامش بیرونی داشته باشد ولی درون اش، متلاطم و درگیر است. البته، بی شک، چنین انسانی بیشتر از دیگرانی که آگاهیِ کمتری دارند، در تحققِ انسانیتِ خویش گام بر می دارد.
متاسفانه فرهنگ لغت بعضی ها این شده است:
بی شرف= خوشکل
کره خر= باهوش
کثافت= دوست داشتنی
لامصب= کاربلد
دیوانه= خیلی عزیز
دوست عزیز= نفهم
مهندس= خنگ
دکتر= گیج
استاد= بی سواد
شیطنت= کنجکاوی
عزیزمی= بعدها ممکنه بهت نیاز داشته باشم
بقیه اش هم شماره های بعدی میگم.
تا دلت بخواهد بغض دارم...
به حدی که
به بغض هایم خمس تعلق میگیرد!!!