در مراودات روزانه آنقدر از شنیدن حرفهای تکراری و تقلید واژه ها نفرت داریم و مایه آلرژی و حساسیت برای روح و روان ما گردیده اند که حوصله شنیدن جمله های دیگر را نداریم. متاسفانه تا دلت بخاد دور و ورمان از اینجور حرفها پر است و ما را حصار و زندانی کرده اند. چه بخاهیم و چه نخاهیم گریزی هم نیست. زیرا گوشها و شنواییها فقط فرکانس این جملات را میگیرند( در اداره، مجامع عمومی) و عادت کرده ایم به این نوع حرافیها و تعریفها. اگر کارمند باشی حتما رئیست از گفتن چشم و قربان خوشش میاد. اگر دانش آموز یا دانشجو باشی مجبوری به رغم میل باطنی یکسری تعاریف و تمجیدها را بکار ببری. یعنی خودت نباشی و دائما حرفهای ضبط شده و عامه پسند را در دیالوگ های روزانه بکار ببری. اگه غیر از این باشی شما را متهم می کنند به بی ادبی. آخه چرا باید صراحت گویی و راستگویی در میان حرفهای متقلبانه جایی نداشته باشد و عصای تیزرو و تندروی ما حرفهای مزورانه باشد.
نظرات شما عزیزان: