چایت را بنوش و نگران فردا نباش...
آدم هایی که شما را بارها و بارها می آزارند
مانند کاغذ سمباده هستند
آنها شما را میخراشند و آزار میدهند
اما در نهایت شما صیقلی و براق خواهید شد
و آنها مستهلک و فرسوده
پس چایت را بنوش و نگران فردا نباش
از گندم زار من و تو مشتی کاه می ماند برای بادها...
تمام غصه ها از همان جایی آغاز می شوند که،
ترازو برمی داری و می افتی به جان دوست داشتنت .
اندازه می گیری !
حساب و کتاب می کنی !
مقایـسه می کنی !...
و خدا نکند حساب و کتابت برسد به آن جا کـه
زیادتر دوستش داشته ای،
زیادتر گذشته ای،
زیادتر بخشیده ای،
به قدر یک ذره،
حتی یک ثانیه !
درست از همان جاست که توقع آغاز می شود،
و توقع آغاز همه رنج هایی است که ما می بریم….
شعر زیبایی که همسر یه شهید سروده
خیلی زیباست این شعر
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه،از خیابانی که نیست
می نشینی روبرویم،خستگی در می کنی
چای می ریزم برایت،توی فنجانی که نیست
بازمی خندی ومی پرسی که حالت بهتر است؟!
باز می خندم که خیلی،گرچه می دانی که نیست
شعر می خوانم برایت،واژه ها گل می کنند
یاس و مریم می گذارم،توی گلدانی که نیست
چشم می دوزم به چشمت،می شود آیا کمی
دستهایم را بگیری،بین دستانی که نیست..؟!
وقت رفتن می شود،با بغض می گویم نرو...
پشت پایت اشک می ریزم،در ایوانی که نیست
می روی و خانه لبریز از نبودت می شود
باز تنها می شوم،با یاد مهمانی که نیست...!
بعد تو این کار هر روز من است.باور این که نباشی،کار آسانی که نیست..
تصویر گویای یکی از معجزات امامزاده شاهزاده محمد است. یکی از معجزات این امامزاده روییدن درختی در سقف این امامزاده و سبز بودن آن در تمام فصول سال است. و جالب تر از آن اینکه با توجه به اندازه بزرگی این درخت اثری از ریشه آن در سقف اندرونی امامزاده پیدا نیست.