امید بهانه ای برای ادامه حیات و زندگی آدمهاست و هر روز را به به این بهانه می گذرانند. هیجان، شادی، انتظار، همه محرک هایی برای زندگی ما هستند که ما را به خود سرگرم می نمایند. شاید هم فاصله ای بین پوچی و امیدواری به زندگی. گرچه انسان برای ماندن نیامده و طبق روایات دینی، دنیا پل و گذرگاهی است که لاجرم برای رسیدن به کمال باید طی شود اما در این گذرگاه باید چند صباحی زیست نمود و با پدر و مادر،زن و بچه، تحصیل و شغل و غیره، همنشین و رفیق شد. گاهی وقت ها احساست اینست که هیچیک از اینها تا آخر با تو همراه نخواهند بود و فقط در مقطعی از زندگی با تو همنشین هستند و لاجرم تو را ترک خواهند کرد. اما حس تو نسبت به آنها تعلق همیشگی است و حاضری بخاطرشان هر کاری را بکنی و اینست دلبستگی و شاید نوعی تعصب و عصبیت.بدست اوردنشان با چه مشقت و رها کردنشان با چه اندوه. نه آغازش و نه پایانش خوش است.
همه ما در زندگیمان اضطراب و دلهره فرداهای نیامده را داریم علاوه بر این دلواپسی، اندوه و افسوس گذشته را نیز داریم و هر دوی اینها باعث می گردد از زمان حال غافل شویم و اکنون و حال را فدای قبل( گذشته ) و بعد ( آینده ) نماییم. این روند هر روزه زندگی ماها شده و بعنوان جزیی جدایی ناپذیر در فرهنگ ما نهادینه گردیده است. البته این را بگویم که هر دوی اضطراب و اندوه در حد متعادل در زندگی ما لازم و ضروری است. زیرا انسان مجموعه ای از احساسات( اندوه، شادمانی، ترس، شگفتی، علاقه، نفرت و ...) است و سهمی متوازن از این مجموعه احساسات منجر به تعادل جسمی و روانی آدمها می گردد. گرچه در دنیای آدم بزرگها این احساسات را بصورت ناب و خالص نمی توان یافت نمود بلکه شکل و فرم ناب آن را می توان در دنیای بچه ها مشاهده کرد. آدم بزرگها حتی در بروز احساسات، دارای رفتار ساختگی و مصنوعی بوده و بیشتر شکلک در می آورند تا شکل ناب آنرا. البته این تظاهر در همه آدمها مطلق نیست.
آدمها تا یه سنی دغدغه پیدا کردن شغل و ادامه تحصیل دارند که این معمولا مطابق خواسته ها و تمایلات افراد رقم نمیخورد. بعد از یافتن شغل، نگرانی ها و اضطراب های دیگه جز ترجیحات و اولویت های افراد قرار میگیرد. در پیدا کردن شغل آنچه برای ما مهم است شاید بدست آوردن یک منبع درآمد و تامین معاش و پرکردن شکم زن و بچه است. گرچه این نگاه به شغل در دیدگاه برخی افراد بیشتر اقناع روانی و دخیل کردن سلائق و علائق در پیدا نمودن شغل مورد نظر می باشد ولی به دلیل رقابت در بازار کار و یافتن شغلی مناسب دیدگاه دوم کمتر بین همه معمول بوده است. مشاغل افراد نقش مهمی در زندگی و کسب پایگاه اجتماعی آنها دارد و بنوعی موقعیت یک فرد را جامعه معین می نماید. دیگاه سوم نسبت به کسب شغل کسب موقعیت و شان اجتماعی بدون در نظر گرفتن تطابق ویژگی های شغلی با خصیصه های شخصیتی و روانی فرد است. حالا از همه این حرفها بگذریم. در فرهنگ ما ایرانی ها همیشه صبح زود که از خواب بیدار می شویم به قصد کسب روزی از خانه بیرون می رویم و نوع نگاه فرهنگ سنتی ما بیشتر کسب روزی حلال و رضایت خداوند است. در پارادایم یا دیدگاه نسل جدید علاوه بر کسب روز حلال نگاه دیگری هم پیوند خورده، که آن را " تطبیق ویژگی شغل با ویژگی های شخصیتی فرد می نامیم.
به در و دیوار هم بزنی، همونی هست که همیشه بوده، تقلا و تلاش فایده ای نداره، شانست مثل یه گروه خونی است که در وجودت هست، فرار کردن و این چیزها نمیارش، فقط مجبوری تسلیم باشی، چون لااقل اذیت نمیشی و بهش عادت میکنی، حالا برای بعضی ها این زمانش هر روزه هست برای بعضی ها هم یکماهه یا دوماهه و الی آخر. بالاخره شانس و اقبال هم فقط بلده یقه تو را بگیره، فقط زورش به تو میرسه ولاغیر. هرچی ناله کنی، داد بزنی، گریه کنی، بیشتر بدبیاری میاری. بهتره همون اول بوسش کنی و بهش خوشامد بگی و خیال خودت را راحت کنی. مثل یه مهمان ناخوانده باهاته و ول کن هم نیست. جالب تر اینه که همیشه مثل" آش نخورده و دهان سوخته " هستی. کسی هم حرفت را باور نمیکنه به زمین و زمان بکوب، میگند نه، همونی که ما میگیم، بابا ترابخدا، به دین قسم، به امام قسم، اصلا نمیارش، باز باید بریزی تو درون خودت و آروم و یواش رد بشی و خودت بدی دست روزگار. هرچه آید خوش آید این هم نصیب ما بوده، حالا بدتر نشه، بقیه ش پیشکش.