بزرگ بودن به طول و عرض و داشتن قد و قامت نیست بزرگ بودن به داشتن قپه و نام و نشان و مدال نیست بزرگ بودن اصلا ربطی به تیتر جراید ندارد ربطی به صفرهای حساب بانکی ندارد بزرگ بودن یعنی آدم بودن بعضی ها آنقدر آدمند که میخواهی گوشه دلت برایش تا ابد یک صندلی بگذاری و بگویی بامرام باشرف آقا میگذارید دستتان را ببوسم ؟
مستند «آشنای دور»، داستان زندگی یک جوان آفریقایی به نام «عمر عبدالله» است که تحت تاثیر انقلاب اسلامی ایران شیعه میشود. این جوان اسم 4 پسر خود را از اسامی افراد شاخص انقلاب اسلامی ایران انتخاب میکند. اسم پسر 8 ساله او روح الله خمینی عبدالله، اسم پسر دوم او، علی خامنهای عبدالله و اسم پسر سوم و چهارم او نیز به ترتیب مرتضی مطهری عبدالله و محمد حسینی بهشتی عبدالله است. این جوان با این کار علاقه قلبی خود به جمهوری اسلامی را نشان میدهد.
این جوان علاوه بر اینکه نامهای پسرانش را این گونه انتخاب کرده است، یک ویژگی شاخص دیگر نیز دارد. اوعلیرغم فشارهای زیاد کشورش، مدرسهای به نام امام علی(ع) ساخته است که در این مدرسه قرآن و علوم قرآنی تدریس میشود. خود او میگوید: «من برای سی سال دیگر برنامه ریزی کردم تا بتوانم با تدریس علوم قرآنی در کشورم زمینه آزادی خواهی را فراهم کنم"
با زندگی قهر نکن ، چون دنیا منّتِ هیچ کس رو نمی کشه !
??همیشه یادمان باشد، که نگفته ها را، می توان گفت . ولى ....
گفته ها را، نمی توان پس گرفت !??
??هم اکنون که در حالِ نفس کشیدن هستیم ، فردِ دیگری دارد نفسهایِ آخرش را می کشد! پس دست از گِله و شکایت برداریم .
و
?? بیاموزیم ؛ چگونه با داشته هایمان ، زندگی کنیم ...??
??وقتی کسی رو ناراحت می کنی ، فقط خودت مى تونى
آرومش کنی . مثلِ مار ، كه وقتى
نیش میزنه ، پاد زهرِشو از خودش می گیرن ! ??
??سه دسته از انسانها را در زندگیتان ، هیچگاه از یاد نبرید :
??کسانی که در سختیها، یاریتان کردند ...
??کسانی که در سختیها، رهایتان کردند ...
??کسانی که در سختیها، گرفتارتان کردند ...
مرد را به عقلش بِنگر، نه به ثروتش!
زن را به وفایش ، نه به جَمالش !
دوست را به محبتش، نه به کلامش!
عاشق را به صبرش، نه به اِدعایش!
مال را به بَرکتش ، نه به مِقدارش !
خانه رابه آرامشش، نه به بزرگيش!
شخص را به انسانیتش ، نه به ظاهرش !
سخن را به معنایش ، نه به گوینده اش !
و دل را به پاکیش ، نه به صاحبش!
خاطره ای از یک افسر عراقی
یه پسر بچه رو گرفتیم که ازش حرف بکشیم.
آوردنش سنگر من. خیلی کم سن و سال بود.
بهش گفتم: « مگه سن سربازی توی ایران هجده سال تمام نیست؟
سرش را تکان داد. گفتم: « تو که هنوز هجده سالت نشده! »
بعد هم مسخره اش کردم و گفتم: « شاید به خاطر جنگ ، امام خمینی
کارش به جایی رسیده که دست به دامن شما بچه ها شده و سن سربازی رو کم کرده؟ »
جوابش خیلی من رو اذیت کرد. با لحن فیلسوفانه ای گفت:
« سن سربازی پایین نیومده ، سن عاشقی پایین اومده.»